این که جلوی چمدون خالی م نشستم و هی بهش نگاه میکنم و قند توی دلم آب میشه و به هفته ی دیگه فکر میکنم که مستقل از خانواده و به همراه دوستان داریم توی یکی از خیابون های لایپزیک آلمان راه میریم و میخندیم و مسخره بازی در میاریم و خاریجی های مو بور رو دید میزنیم، کمی باورنکردنیه!
- دوشنبه ۳۱ خرداد ۹۵