We are Infinite. :]

کوچ کرده شده ..

اه.

ولی اینجوری آدم رو به حال خودش رها کردن خیلی بی انصافیه. 

وقتی که روت کلی حساب کرده!

ترسناک.

ترسناک ترین و سخت ترین قسمت ماجرا دیدن بابام بود. دیدنِ ناراحتی ش. ریشش. چشماش.

دیدن اون پارچه ی مشکی دم خونه مون که فامیل من روشه.

آخ.

آخ.

Comfort the girl

Help her understand 

No memory 

No matter how sad

..


پی‌نوشت: 12 دی. یادم بمونه.. 

اهلی م کن.

یک وقت هایی هم باید عجیب رفتار کنی. غیر قابل پیشبینی مثلا. که بیاد کشفت کنه. اهلیت کنه. که ببینی چه قد حوصله تو داره.

+ عزیز ه.

پوسایدن جان.

دیشب داشتم پست های وبلاگ روژینا رو میخوندم. معمولا برای شروع تیم هر سال یک پست میذاره. واسه پارسال نوشته بود دو تا دختر گل به تیم اضافه شدن. واسه پیارسال رو نوشته بود اعضای تیم خیلی کاری ن. واسه سال قبلش نوشته بود ما خیلی خوبیم. واسه قبل ترش نوشته بود من خیلی خوشحالم و..

واسه امسال نوشته بود از دست بچه ها دلخورم. 

درد داشت.

تقریبا 90 روز مونده تا ایران اپن و تیم اصلا جلو نرفته. هنوز همه شاس میزنن. هنوز هماهنگ نیستیم. هنوز تسکا عقب میوفته.

امروز کدی که انتظار داشتم (داشتیم) در 15 دقیقه بزنم رو توی یک ساعت زدم. یعنی عمق فاجعه مثلا. افتضاح.

اوضاع تیم اصلا خوب نیست و من نگرانم..


استیتِ ندانستن استیت!

از یک جایی به بعد [یا از یک جایی به قبل در حقیقت]  نگران این میشی که نکنه از حرفایی که میزنه برداشتی بکنی که منظورش نباشه. آی سخت میشه حرف زدن!

+ خوشحالم!