اون دو باری که اینجا نوشتم بهم حس خوبی داد. دوست دارم که بیشتر بنویسم اینجا :)) یکمی نگرانم آشنای نزدیکی از اینجا رد شه و بخونه اینها رو، چون یکمی شخصی و صرفا جهت تخلیهی ذهنم مینویسمشون. دوست ندارم کسی که باهاش ارتباط زیادی دارم بخونه. اما خب، احساس میکنم این روزها زیاد کسی وبلاگ نمیخونه دیگه. فوقش بعدا جای پرایوتتری انتخاب میکنم. انشالله که ذره ذره اینجا جای توییتر رو برام بگیره و آباد شه!
الان که این رو مینویسم یک مقداری حس بد دارم به این وضعی که توشم. حسهای بد حاصل از شنیدن حرفهایی که دوست ندارم. احساس میکنم این حسهای بد همیشه همراهم خواهند بود. یعنی لااقل تا وقتی که شرایط اینه. چیزی که توی سر من هست اما توی سر تو نیست. من میخوام اما تو بهش فکر نمیکنی. تقصیر خودمه :)) گه اضافه میخورم. برای این که نگهت دارم ادعا میکنم میتونم دکمهای که روی قلبمه رو بزنم و خاموشش کنم.
بعد از حرفهامون یک مقدار خودم فکر کردم و دیدم که «بدون اسم» همینه. بدون اسم کسیه که بهش حس داری و به هر دلیلی به عنوان دوست معمولی کنارش میمونی. بدون اسم تویی برای من، نه به خاطر این که باهات راحتم و درکم میکنی و دوست دارم در بلندمدت باهم بمونیم. بدون اسم توبی برای من، چون بهت حس دارم و به دلیلی، نمیتونم بیشتر از یک دوست معمولی کنارت باشم.
- پنجشنبه ۱ آبان ۹۹