We are Infinite. :]

کوچ کرده شده ..

میخوام بهت بگم که چه قدر نامردی!

بشینی جلوی برگه های فیزیک و شیمی و هندسه ای که فردا کلی مشق و امتحان داری ازشون، کاهو بگیری دستت گاز بزنی بخوری، زل بزنی به ال ای دیِ گوشیت که بلخره چشمک بزنه!

اعصابی که آروم نمیشود.

یک شب هایی هم همه چیز بر ضد توست. آهنگ های درد دارت پلی میشود. اتاق ت نامرتب است. خسته ای. اینستاگرام میروی و همه عکس های فولان کس را لایک کرده اند. بهش حسودی میکنی. تلگرام میروی و فردی که همیشه نازت را میکشیده حتی بهت پی ام نداده است. روی صورتت کلی جوش زده ای. مشق های فردا مانده. آدم های اعصاب خورد کن شروع کرده اند به حرف زدن در گروه ها. باتری گوشی ات رو به اتمام است. ذهنت دوباره شروع کرده به زیادی فکر کردن به همه چیز. هیچ چیز حالت را خوب نمیکند. نه میتوانی حرف بزنی نه هیچ چیز دیگری.

آن شب ها باید زود بری بخوابی تا اعصابت به نقطه ای نرسد که باعث شود تا چهار صبح خوابت نبرد.

اوو گاد!

چهه قدر رفتارم با همه تند شده جدیدا!  -___-

به همچین نقطه ای از زندگی م رسیدم.

بعد مثلا کللللی دلت بخواد بری مشهد. کسی نباشه باهاش بری. :} :}

پ.ن: امروز نگین بهم گفت که یه جای خالی دارن تو اکیپشون و دلشون میخواد که باهاشون برم. خدایا چی بگم بهت من؟ 8>

چیز های کوچک.

رفتم توی تلگرامم و اسمم رو سرچ کردم و همه ی پی ام هایی که شامل اسمم بود رو دیدم. دونه دونه.
و چه قد ذوق کردم! 8>