We are Infinite. :]

کوچ کرده شده ..

Anti-girl

یک روز خونه مون رو خالی میکنم، همممه ی این دخترایی که فرت و فرت میرن مهمونی کلشو میرقصن و عکس میگیرن و میذارن اینستا و همدیگه رو تگ میکنن و قربون صدقه ی هم میرن رو دعوت میکنم! با شرط این که حق ندارن داف کنن. و با خودشون یه بالش بیارن! 

بعد که دور هم جمع شدیم آهنگ میذارم میگم بشینید، حالا پرت کنید! آی حال میده بالش بازی! بعدش هم مثلا دسته جمعی فیلم ترسناک ببینیم بپیچیم لای پتو از ترس. تخمه هم باشه دم دست!

به خدا اگه دفعه ی بعد توی مهمونی باز فقط رقصیدن میرم تغییر جنسیت میدم پسر میشم اصلا. خسته نمیشید انقدر همش میرقصید؟ :|

اوری فاکین تصمیم‌گیری!

بعد از مقادیری گریه و زاری و اشک و آه پیش سحر، برداشت بهم گفت "حتما نباید همه‌ی چیزهای دنیا رو امتحان کنی که!". دیدم راست میگه بابا. یه ذره هم مال خودم باشم. همش دارم برای یک خوشی ای که نمیدونم میاد، نمیاد، هست، توهمه یا چی تلاش میکنم. از همه خوشحالی‌هایی که توی بهترین دوران زندگی م میتونم داشته باشم دور شدم که برسم به یک چیز خیلی بزرگی که نمیدونم کجا به دردم میخوره! چه زندگی ایه خب!


پی‌نوشت یک: مسئول المپیاد مدرسه "پنیک چی" صدام میکنه. او کول! :))

پی‌نوشت دو: بابا وبلاگ جان. دور نباش انقدر!