We are Infinite. :]

کوچ کرده شده ..

Honor Him.

2:38 ی که میشنوم میگه "پات چی شده؟" و صدای آدم ها و آهنگ های دوست داشتنی.

:)

از خوشحالی هایی که وسط بدبختی ها نازل میشود تا زنده نگه مان دارد.

قضیه از روزی شروع شد که پوستر مسابقه ی هوش مصنوعی دانشگاه شریف رو روی برد دیدم و با ملینا و سحر تصمیم گرفتیم شرکت کنیم توش و ببینیم چه مدلیه. چرا؟ چون صرفا مجانی بود! :))
مسابقه شاخی بود حقیقتا. روزی که برای اولین بار رفتم سایت سیمولیشن تا برنامه نویسی یاد بگیرم از آقای کاویانی، یه تیشرت مشکی تنش بود. پرسیدیم این چیه؟ گفت برای یه مسابقه ای به نام جاواچلنج ه که توش شرکت کرده بوده. اون موقع شرکت کردن توی این مسابقه حتی جزو پلن های آینده م هم نبود. خیییلی دوور و بزرگ به نظر میومد! 
اما خودم رو توی هفته ای دیدم که باید برای همون جاواچلنج کد میزدیم! انگیزه ی زیادی نداشتم چون آدم هایی که توش شرکت کرده بودن واقعا شاخ بودن. از بین 500 تا تیمی که شرکت کرده بود به جرئت میتونم بگم 95 درصدشون از ما بزرگ تر بودن و پسر بودن. آسم های آشنا توش میدیدم. طلا های المپیاد و خفن های کافه بازار و دانشجو های تهران و شریف و تی سی هاس ایران اپن حتی!
عین یه عدس بودیم که اشتباهی افتاده بود توی یه دیگ آش! :))
گذشت و گذشت تا به چهارشنبه رسید. هیچ کدی نداشتیم که باهاش مسابقه بدیم. به خودم اومدم دیدم حیفه. واقعا اگر تلاش نکنیم و از کنارش ساده بگذریم از دست دادیمش. با خودم افتادم سر کل کل که باید ببینم کجای این آدمام. باید خودمو به خودم ثابت کنم.
و .. استراگل بیگان. چهارشنبه از مدرسه رسیدم خونه و تا شبش کد زدم. پنچ شنبه قبل از این که برم مدرسه تا ساعت یک کد زدم. جمعه رو از صبح که بیدار شدم تا شب ساعت 12 کد زدم. وقت آپلود بود! کدمون کار میکرد! بد هم نبود اما یه باگ داشت. مجبور بودم که آپلودش کنم. 
چشمامو بستم و اپلودش کردم و یک نفس عمیق کشیدم که بلخره تموم. فرداش ساعت شیش دیدم که یک ایمیلی اومده و گفته تا 12 امشب هم تمدید شده مسابقه. خوشحال شدم چون باگ کد رو میدونستم کجاس. نشستم پاش و درستش کردم. کدمون حقیقتا چیز خوبی شده بود! خوشحال بودم و امیدوار.
..

دوشنبه گوشیم زنگ خورد. ملینا بهم زنگ زد. گفت که از شریف زنگ زدن و گفتن که جزو 48 تا تیمی هستیم که میره به مرحله ی دوم! خوشحال ترین شدم. از جام پریدم هوا و کلی جیغ و داد کردم! :)) چند ساعت بعدش رتبه بندی ها رو گذاشتن سایت و گس وات؟ دهم شدیم!!!


ده از 500. همه ی اون خفن ها پایین مون بودن. وای خدا. باورمون نمیشد! میرفتیم مرحله ی حضوری. میرفتیم که حداقل از همون تیشرت ها بگیریم. کی فکرش رو میکرد؟ :) من؟ من فقط خیال بافی ش رو میکردم..
مسابقه ی حضوری 12 و 13 اسفنده. مشهدم رو کنسل کردم. راستش غم دارم از این بابت. مشهد رو خیلی دوست داشتم. خیلی منتظرش بودم. خیلی بهش نیاز داشتم و دارم. اما منطقی ش این بود که شریف رو برم. ته دلم مخالفه هنوز اما اگر شریف رو نرم بعدا خیلی دلم میسوزه. امام رضا دلش بزرگه. ازش خواستم یه بار دیگه بطلبه که برم پیشش. امیدوارم تصمیم م درست باشه. :)

پ.ن1: کمک م کرد باگ. که شروع کنم. شاید سر کل کل با اون هم بود که شروع کردم به کد زدن راستش. اما اون باهام کل کل نداشت. پدرانه طور دلش میخواست که برسم به مرحله ی حضوری. و تهش که تیمشون نشد جزو 48 تا دلم ریخت. امیدوارم ازم دلخور نشه. نمیدونم سر چی. اما دلخور نشه.

پ.ن2: توی همین جریان با یک آدمی هم آشنا شدم. آشنا بودم البته، اما باهاش حرف زدم. دلم میخواست که بهانه داشتم و باز هم حرف میزدیم حقیقتش. اما خب، نمیشه دیگه. :)) به هر حال آدم جالبی به نظر میاد و فاز جالبی بود که باهاش چت کردم. :دی

پ.ن3: نمیدونم کسی میخونه اینجا رو یا نه. شاید یکی. شاید دو تا. زیاد نمیخونن اما. آمار وبلاگم اینو میگه. :)) اما هرکسی که اینو میبینه برام دعا کنه. برای اول شدن یا دوم شدن نه ها. برای خوب بودن حالم دعا کنید. :)

پ.ن4: اوه. چه پست بلندی شد! در تاریخ باید ثبت شه همچین پستی از من! :))