نشسته بودم توی اتاقش، داشت باهام صحبت میکرد که آقای مظلومی بهش زنگ زد. عذرخواهی کرد جواب تلفن رو داد. بعد که تموم شد خانومه بهش گفت شماره ش رو بده بهم من پیگیری کنم. شماره ش رو از این سر اتاق به اون سر براش خوند. سرم رو انداخته بودم پایین. کرمم گرفت گفتم بذار ببینم میتونم حفظ کنم شماره هه رو یا نه :))
همینجوری که داشت میگفت حفظ کردم! نگاهم کرد گفت حفظ نکن! گفتم کردم! گفت کامل؟ گفتم براش شماره رو کامل. خندید. منم خندیدم!
خلاصه که الان علاوه بر شماره مامان و بابام شماره آقای مظلومی رو هم حفظم:))))
- چهارشنبه ۲۱ تیر ۹۶